خوب این لیست بدرد خیلی میخوره پس خوب بهش توجه کنین کم و زیاد کردنشم دیگه به سلیقه خودتون بستگی داره.
چه وسایلی با خودمون ببریم؟؟
دارو
1-قرص سرماخوردگی (استامینوفن - آنتی هیستامین)
2-دستمال کاغذی (مخصوصا تو فصلای سرد سال)
خوراکی:
3-تنقلات (مثل کافی میکس یا لواشک کوچولو های که به شکل شیرینی هستنا یا تخمه مزمز یا خرما کنجد دار که تو ظرف درست و حسابی باشه یا چیزای دیگه
شیرینی برا مواقعی که سخنرانی هست باید خبردار بایستید و قندتون میوفته و
ادامه مطلب
فکر میکنم کمتر کسی باشه که در دنیای واقعی و مجازی شخصیت یکسان و ثابتی داشته باشه، کمتر کسی باشه که توی دنیای مجازی خوب باشه و به دنبالش توی دنیای واقعی هم عالی باشه. مگر آدم هایی که روح پاک و بی آلایش دارن و تظاهر به خوب بودن براشون معنایی نداره
من که جزء این دسته نیستم بدبختانه اما حسودیم نمیکنم چون این افراد اونقد دوست داشتنی هستن که حسادت رنگ میبازهاما غبطه میخورم به چنین افرادی افرای که مریض فکری نیستن و ظاهرشون با اون چیزی که توی ذهنشونه خیلی شباهت داره به نظرم چنین افرادی حس خیلی خوبی به دنیا دارن و میتونن آدمایی با روحی بزرگ باشن برعکس افرادی که شخصیت ثابتی در این دو دنیای در هم آمیخته ندارن، آدم هایی خسته و ناراحت از همه آفرینش هستن که اعتماد به نفس کمی دارن و حتی شاید ترسو باشن ترس از نمایش شخصیت دیو مانند، مریض و پلیدی که در اعماق تاریک ذهنشون وجود داره شخصیتی که به زشتی خو گرفته
و شاید
اینها تنها افکار من باشه و اکثر افراد به این شکل نباشن شاید من نتونستم خوبی ها رو بیشتر ببینم و شاید چشم پاکی برای دیدن نداشتم که در اینصورت من هم جز همونایی هستم که ماسک مجازی زدن
دریافت آهنگ
تاریکی فقط به معنای نبودن نور نیست . تارکی یعنی دلی که غمگینه. یعنی چشمی که اشک آلوده و هیچ چیزو نمیبینه. یعنی اتاقی که درش بستس یعنی تنهایی تاریکی یعنی تنهایی. یعنی هیچ کس نباشه که باهاش حرف بزنی دیگه دلم نیمخواد از این اتاق تاریک بیرون برم دیگه تنها همدم تنهایی هام، غم و تنهاییه دلم گرفته از این شهر دلم گرفته از آسمون این شهر دلم گرفته از بارون، از خیس شدن از اون احساس خوبی که یه روز بهم میداد آره رفیق دلم گرفته از آدما اونایی که فقط به فکر خوشونن و احساس دیگران براشون بی ارزشه اونایی که تنهایی نفس میکشن زندگی کردن یعنی نفس کشیدن همون نفسی که دوس داری بند نفس یکی دیگه باشه. آدمایی که اطرافم می بینم اصلا نفس نمی کشن
ادامه مطلبحس و حال تعریفی نداره. روزه تاریکه. اتاق در بسته. پرده کشیده. چهره بی احساس. روح خسته. فاز منفی. حس بی حال.
اما آدم وقتی می نویسه دیگه مهم نیست. بزار دنیا هر طوری دلش می خواد ساز خودشو بنوازه. اما من فقط با صدای سکوت به نوشته هام نگاه می کنم. کاری به کار هیشکی ندارم. هیچی. دلم می خواد بنویسمو بخوابمو بعد دوباره بخوابم. می دونی چرا؟؟ چون برای بیدار شدن انگیزه ای ندارم.
اصلاً کلاً حس و حالش نیست. گاهی اوفات آرامش فقط در یه کلمه خلاصه میشه. آدم فقط برای دیدن همون یه کلمه دلش می خواد از خواب بیدار بشه. حتی اگه کل صفحه رو پر هم کنیم با کلمات رنگارنگ و سختو تجدید دار. باز هم فایده ای نداره. فهمیدنش خیلی سخته. سادگی و آرامش فقط در همون یه کلمه خلاصه میشه. وقتی نباشه دیگه هیچی نیست. وقتی نباشه همش می نویسم تا بهش برسم. اما. گاهی دیگه نوشتن هم معنی نداره. چون هرچه بیشتر می نویسیم به انتهای صفحه بیشتر نزدیک میشیم.
همین که آدم میدونه اون کلمه وجود داره باز هم تا حدی آرامش بخشه. حتی اگه نتونیم بنویسیمش. نتونیم ببینیمش. یا این که نتونیم بخونیمش. حتی اگه برای نوشتنش دیگه نه جایی مونده باشه و نه وقتی.
یه دختر . عزیز و دوس داشتنی دارم، خیلی دوسش دارم و چند سالی ازم کوچیک تره. بهش پیام دادم که باهاش حرف بزنم. انگار فازش خیلی خراب بودو حال روحیش بهم ریخته. گرچه زیاد باهام حرف نزدم. اما میدونم غمگینه. خیلی دلم می خواد کمکش کنم ناراحتیش منو هم ناراحت می کنه. ای کاش هیچ دختری هیچ وقت ناراحت و غمگین نباشه.
ادامه مطلب
درباره این سایت